هر جمعه با یک ضرب المثل

[cb:blog_page_title]

[cb:blog_slogan]

[cb:blog_page_title]

[cb:blog_title]
[cb:blog_page_title] [cb:blog_address]

قسم روباه را بارو كنيم يا دم خروسو ؟

  

 

 يكي بود ، يكي نبود ،‌ خروسي بود بال و پرش رنگ طلا ، انگاري پيرهني از طلا، به تن كرده بود ، تاج قرمز سرش مثل تاج شاهان خودنمائي مي كرد . خروس ما اينقدر قشنگ بود كه اونو خروس زري پيرهن پري صدا مي كردند .

خروس زري از بس مغرور و خوش باور بود هميشه بلا سرش مي اومد براي همين آقا سگه هميشه مواظبش بود تا برايش اتفاقي نيافته .

 

روزي از روزا آقا سگه اومد پيش خروس زري پيرهن پري ، بهش گفت : خروس زري جون .

خروسه گفت :‌ جون خروس زري

سگ گفت : پيرهن پري جون

خروس : جون پيرهن پري

سگ : مي خوام برم به كوه دشت  ، برو تو لونه ، نكنه بازم گول بخوري ، درو رو كسي وا نكني

خروس گفت : خيالت جمع باشه ، من مواظب خودم هستم .

 

آقا سگه رفت ، بي خبر از اينكه روباه منتظر دور شدن اون بود .

همينكه آقا سگه حسابي دور شد ،  روباه ناقلا جلوي لونه خروس زري اومد تا نقشه اش رو عملي كنه ، جلوي پنجره ايستاد و شروع كرد به آواز خوندن :

اي خروس سحري                    چشم نخود سينه زري

شنيدم بال و پرت ريخته             نذاشتن ببينم

نكنه تاج سرت ريخته                 نذاشتن ببينم

 

خروس زري كه به خوشگلي خودش افتخار ميكرد خيلي بهش بر خورد ، داد زد : ” نه بال و پرم ريخته ، نه تاج سرم ريخته . “

روباه گفت اگه راست ميگي ، بيا پنجره رو بازكن تا ببينمت .

خروس مغرور پنجره رو باز كرد و جلوي پنجره  نشست و گفت :  بيا اين بال و پرم ، اينم تاج سرم .

و همينكه خروس سرش رو خم كرد كه تاجش و نشون بده ، روباه بدجنس پريد و گردن خروس را گرفت .

خروس زري داد زد : آي كمك  ، كمك ، آقا سگه به دادم برس .

 

آقا سگه با گوشهاي تيزش صداي خروس زري را شنيد و به طرف صدا دويد .

دويد و دويد تا به روباه رسيد . از روباه پرسيد : ”‌ آي روباه ناقلا خروس زري را نديدي ؟ “

روباهه كه دهان آقا خروسه رو بسته بود و اونو توي كوله پشتي انداخته بود ،‌ شروع كرد به قسم خوردن كه والا نديدم ، من از همه چيز بي خبرم ، و پشت سر هم قسم مي خورد .

يكدفعه چشم آقا سگه به كوله پشتي افتاد و گفت :‌” قسم روباه و باور كنم يا دم خروس را ؟“

آقا روباهه تازه متوجه شد كه دم خروس از كوله پشتي اش بيرون آمده ، پس كوله پشتي اش رو انداخت و تا مي توانست دويد تا از دست سگ نجات پيدا كند .

و خروس زري پيرهن پري هم همراه آقا سگه به خونشان برگشتند .

 

   آره بچه ها جون وقتي كسي دروغي بگه ، ولي نشانهائي وجود داشته باشه كه حرف او را نقض كنه از اين ضرب المثل استفاده مي شود



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 24 مرداد 1393برچسب:, | 12:3 | نویسنده : هانیه وهلیا مهدیزاده |

.: Weblog Themes By K 2 C O D :.